مسعود رجوی-اول اسفند ۱۴۰۱
ملغمهٔ «سلطنت انتخابی» که بچه شاه میگوید
مترادف سلطنت مادامالعمر فقیه منتخب خبرگان در رژیم ولایت است
دوبلهخوری خمینی و خامنهای در جمع فوقمتناقض جمهوری و ولایت فقیه با یکدیگر در قانون اساسی رژیم بود که ۴۴سال است آن را با نعرههای «مرگ بر ضد ولایت فقیه» میپوشانند. به همین خاطر ما قانون اساسی این رژیم را تحریم کردیم و به آن رأی ندادیم. خشت کج از همانجا کار گذاشته شد. هر شخص و جریان سیاسی که به قانون اساسی ولایت فقیه رأی مثبت داد، به حاکمیت جمهور مردم خیانت کرد و خنجر زد. امروز دم زدن از هر گونه سلطنت همان خشت خیانت است. بالا بردن عکس سردژخیم ساواک در کنار عکس شاه و بچهاش در تجمع بقایای سلطنت در مونیخ علامت آشکار همین حقیقت است. ملغمهٔ سلطنت انتخابی، دوبلهخوری فوق متناقض دیگری با همان سبک خمینی و خامنهای است.
به مونیخ رفتن بچه شاه از قضا نشان میدهد که دولتهای غربی در عین اینکه میخواهند برای رژیم خط و نشانی بکشند، عزم تغییر و سرنگونی ندارند و جدیتی در کار نیست. این هم که برخلاف همهٔ دعاوی وحدت و اتحاد، اصل حرف بچه شاه و زینتالمجالس همراه، علیه مجاهدین بود، این موضوع را بهخوبی برای رژیم روشن میکند.
جالب اینکه بعد از ۴۰سال، کسانی که با رژیم آخوندی دست میدادند یا به انحاء مختلف دست تکان میدادند، اکنون در مونیخ دولتها را فرا میخوانند که با این رژیم دست ندهند! با تأخیر ۴۰ساله البته حرف بسیار خوبی است. اما ابتدا «خود شکن». یعنی اگر دیکتاتوری و غصب و سرقت حاکمیت مردم ملاک و معیار است، در این صورت اول «خود» باید هر گونه دست دادن و گفتگو و مذاکره با شیخ و شاه و بقایای آنها را تحریم کنید.
از این شاکی و ملولند که چرا مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران با آنان صحبت و دیالوگ نمیکنند. یادشان رفته که بهشتی و کیانوری تا کجا و چقدر و چگونه به عبث تلاش کردند ما را در «خط امام» به گفتگو و مذاکره و نیز مناظره در تلویزیون بکشانند. هیهات…
بگذارید بار دیگر تصریح کنم که دست دادن با شیخ و شاه و بقایای آنها کار ما نیست. برای پرهیز از دیکتاتوری و وابستگی که خط قرمز عبورناپذیر جبهه خلق و ضدخلق است و برای حاکمیت جمهور مردم میخواهیم دستهایمان پاکیزه بماند و آلوده نشود.
جبهه خلق با شاخص حاکمیت جمهور مردم ابداع ما نیست. من درآوردی نیست. زیر حاکمیت رژیمهای استبدادی یا وابسته، نمیتوان و نباید مانند دموکراسیهای غربی طیفی از راست به چپ یا از چپ به راست ترسیم و تقسیم کرد.
تا فاشیسم و دیکتاتوری حاکم است، تا زمانی که حق حاکمیت مردم غصب شده و به سرقت رفته است، ابتدا باید جبهه خلق و ضدخلق تعیینتکلیف شود.
در دنیای واقعی، اشیاء با ضدشان شناخته و تعریف میشوند «جنگ اضداد است این عمر جهان». سخن گفتن و دم زدن صوری از آزادی و استقلال کافی نیست. نباید در سطح درجا زد و توقف کرد. باید خط قرمز و مرزبندی سرخ و آتشین با دیکتاتوری و وابستگی را شناخت و پاس داشت و برای آن قیمت داد. بدون تعیینتکلیف جبهه خلق و خط قرمز آن با ضدش، راه برای «همه با هم» باسمهای که در واقع همان «همه با من» شاه و خمینی است، باز میشود و به «حزب فقط رستاخیز» یا «حزب فقط حزبالله» میانجامد.
۷۸سال پس از جنگ جهانی دوم و سقوط فاشیسم هیتلری هنوز در آلمان استفاده از نمادهای نازی از قبیل صلیب شکسته جرم است. حتی انکار هولوکاست هم جرم است.
قسم به درد و رنج بیکران خلق اسیرمان، قسم به خون یاران و رود خروشان خون شهیدان که در ایران هم، فاشیسم دینی و فاشیسم سلطنتی و نمادهای آن و همچنین انکار جنایتهای شاه و شیخ و ساواک و اطلاعات و سپاه، جرم است.